محیصای مثل ماهممحیصای مثل ماهم، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

همه زندگی من و باباش

اولین روز پدر بابا علیرضا جون

  مرد که تو باشی ،زن بودن خوب است ... از میان تمام مذکرهای دنیا ،فقط کافیست ،پای تو در میان باشد .... نمیدانی برای تو خانوم بودن چه کیفی دارد.   محیصای ناز من ،دختر نارنینم ،امسال من و بابا علیرضا به یمن قدمهای نازنینت به زندگیمون ،پدر و مادر شدیم و فصل جدیدی از زندگیمون رقم خورد و من به واسطه وجود شما ،بیشتر مطمئنم که علیرضای نازنینم ،نه تنها یک همسر نمونست ،بلکه یک پدر عاشق و مهربونه که عاشقانه پرنسس خونمونو دوست داره و برا مون سنگ تموم میذاره ،بابا علیرضای عزیز ،همسر مهربونم ،عاشقانه دوستت داریم و بابت تمام زحمات و تلاشت ازت ممنونیم امسال روز پدر ،تصمیم گرفتم که باباجون کیومرث و دایی هومن ،دعوت کنم خو...
24 ارديبهشت 1393

واکسن 6 ماهگی

عزیز دل مامان ،اصلا دوست ندارم برات از این خاطره بد بنویسم ،آخه ما و شما خیلی خیلی برای این واکسن شما اذیت شدیم ،طبق معمول واکسنهای دیگه ،با بابا علیرضا رفتیم شبکه بهداشت و بعد از گرفتن قد و وزن شما ،که خدارو شکر عالی بود ،مامان از اتاق واکسیناسیون اومد بیرون و شما پیش بابا موندی و بعدش کلی گریه و ....   ولی از اینا بدتر این بود که عشق مامان ،دو روز تب کرد و بدن درد داشت و حسابی مظلوم شده بودی و مامان و بابا دو شب نخوابیدن و تا صبح پاشویه کردیم و راه بردیمت ،عزیزم مامان کلی گریه کرد و غصه خورد،دوست نداشتم این خاطره تلخو برات بنویسم ،ولی عزیزم نوشتم تا بعدها بعد ازخوندنش ،یادت بمونه که مامان و بابا چقدر شمارو دوست دارن...
15 ارديبهشت 1393

اولین روز مادر من

دختر عزیزم ،فرشته دوست داشتنی و معصومم نمیدونم چجوری شاکر لطف بی مثال خدا باشم که شما فرشته ناز و معصومو به من هدیه داد و منو لایق نام مادر کرد ،دختر نازنینم ،افتخار میکنم به وجود پاک و معصومت و به خودم میبالم که امسال به واسطه وجود پر عشق شما ،من هم مادر شدم،حس نابی که تا تجربش نکنی ،نخواهی دانست که من چقدر از این حس ،مسرورم،عاشقانه دوستت دارم و امیدوارم روزی مادر بشی تا بدنی که مامان چجوری تا سرحد مرگ شمارو میپرسته امسال روز مادر شما و بابا علیرضا مامان حسابی سوپرایز کردین .بابا به بهانه خرید مارو بیرون برد و بعد یه رستوران خوب مهمونمون کرد و بعد هم یه کادوی خوشگل و بعدشم با شما فرشته کوچولو رفتیم گردش و حسابی بهمون خوش گذشت و ...
10 ارديبهشت 1393

اولین بهار سه نفره ما (6 ماهگی عشقم)

  عریر دل مامان و بابا سلام ،فرشته کوچولوی خونه ما امسال اولین بهار زندگیتو دیدی و به مامان و بابا هم یه بهار زیبا با وجود نازنینت هدیه دادی ،امیدوارم که صد و بیست ساله بشی و صد و بیست تا بهار و به شادی ببینی دختر ماه مامان ،امسال لحظه تحویل سال ساعت 20 و 20 دقیقه روز پنجشنبه بود و با وجود یه عالمه کار و گرفتاری بالاخره سال در کنار شما تحویل شد و گل ما لحظه تحویل سال به زور مامان بیدار و بود و بعد از تحویل سال خیلی زود خوابید ،حتی منتظر نموند تا مامان و باباش باهاش عکس یادگاری بندازن و تو همه عکسا خواب بود         بعدش هم رفتیم خونه مامان جون زهره و بعدشم خونه بابا...
20 فروردين 1393
1